سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























حرف دلهای من

خدا خسته ام ... خسته از همه چیز .... از همه ... دیوانگی هم عالمی برای خودش داره...کاش دیوانه بودم.... کاش از این زندگی چیزی نمی فهمیدم ...

ساعت را نگاه میکنم از نیمه شب گذشته و من هنوز نتونستم بخوابم مثل شب های قبل ... فکر آدم مشغول باشه فکرش... روحش...حس زندگیش...تفکر ... امیدش جای دیگه ای باشه ... از زندگی حال خود با اینکه لب خنده بر لب می پنداره هیچ نمی فهمه جز عذاب ... جز اشک ... جز ناله و نا امیدی ....

خدای من نمیدونستم که اینجوری میشم ... فلج فلج شدم ... نمیخام نفس بکشم... کاش دنیا و شرایط حالا ریستارت میشد و از اول میومد زندگی من هم ریستارت میشد و به اولین نگاه معشوق میومد.... کاش....

دلم پره ولی لال شدم نمیتونم حرفهای دلم را بیان کنم...هرچی بیشتر پیش میرم همه فکر میکنند دارم بزرگتر میشم ولی من دارم فکر میکنم دارم کوچیک تر و نابود میشم....کم کم دارم به تصمیمم بیشتر فکر میکنم که شاید بهترین کار خودکشی باشه ... با اینکه از خودکشی میترسم ولی اگر تصمیم بگیرم این کارا میکنم...چون واقعا نمیتونم دیگه ...

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من بنده ای خطاکاریم ... من بنده ای گناه کاریم ... حتی ذره ای خوب نکردم ... ذره ای نیکی نکردم ... فراموشت کردم ... نزار بیشتر از این گناه کنم نزار بیشتر از این توی باتلاقی که برا خودم درست کردم پایین تر برم ... دستما بگیر ... احتیاج به کمک دارم ... ازم رو برنگردون میدونم خیلی بدی کردم ... کمکم کن ... اگه کمکم نکنی با این همه گناه و رسوایی باید بیام برای جواب گویی ....

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


نوشته شده در سه شنبه 90/11/11ساعت 1:14 صبح توسط Yasin نظرات ( ) |


Design By : Yas Man